آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

زورگیری به سبک آمریکا

پدر خانواده ای را می کشند، پدرهای علم یک کشور را..

حساب های خانواده رو بلوکه می کنند..


تهدید، ترعیب می کنند. توی دل فرزندانی را خالی می کنند که ارزش زحمت های پدرها را نشناختند هوز.. شاید هنوز آنقدر مرد نشده اند که جلوی دشمن قد علم کنند..


می گویند اگر می خواهید حساب هایتان را باز کنیم، طلاهای داخل خانه را که زحمت چندین سال پدر بوده است بسوزانید..

شاید درصدی از پول هایتان را قسطی دادیم..

تهدیدها و ترعیب ها هم ادامه دارد که نکند پسر جا پای پدر بگذارد..



اما دو دسته اینجا غافل هستند، یکی همین ظالمین و یکی همان گمراه هایی که به بیان قرآن کریم، راه گم کرده اند، اولیایشان طاغوت است، راه پیدا نمی کنند و تنها گاهی با رعدوبرقی راهی جدید در پیش می گیرند.. اشتباه و بی حاصل..


غافل هستند، از چه، از چند بیت، از یک دنیا حرف و انگیزه نهفته توی دل بچه حزب اللهی هایی که دست و سر و پا، تمام خون خود را می دهند، اما یک وجب از خاک، یک قطره از آب و یک ذره از حق این مردم  و کشور را دست دشمن نمی دهند.. عکسش هست، سندش هست...


 گرگها خوب بدانند، در این ایل غریب

                                  گر پدر مرد، تفنگ پدری هست هنوز! 


گرچه نیکان همگی بار سفر بر بست

                          شیرمردی چو علی خامنه ای هست هنوز!


خبر.. دار..، آماده فرمان..

به نقل از پدر: به دست آوردن هرتجربه، قیمتی دارد، گاهی خسارت مالی، گاهی جانی و گاهی از دست دادن زمان و عمر.

صبر می کنیم تا زمان و قیمت احتمالا گرانی که برای این تجربه لازم است، پرداخت شود. شاید اینگونه به صلاح است.. شاید..

منتشر شده در:


تبلیغات:

دل نوشته های یک سربازِ صفرِ جنگِ نرم.

دیروز از هرچی بود گذاشتیم، امروز از هرچه بودیم!


آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!


دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!


جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد!


الهی نصیرمان باش تا بصیر شویم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.


پ ن: هفته دفاع مقدس بر شهیدان گرامی باد.

آقای نصرآبادی شما هم ....!!؟

سلام :))


بعضی موقه ها که توی پست هایی روی شوخی نظراتی میدم، بعضی دوستان که من رو از یک جهت خاص می شناسن مینویسند اقای نصرآبادی شما هم....؟ شما دیگه چرا...؟ یا از این اظهار تعجبات.


همیشه هم من یهویی بهتم میزنه که خوب میگه چیه، چی گفتم مگه.

حالا ایناش بماند به کنار، پشت این قضیه چیز مهم تری است به نظر من...


ستاری خداست

خیلی جالبه، اگر قرار بود بنده های خدا از آشکار و پنهان دیگران با خبر باشند چی میشد؟؟؟

اصلا برام قابل تصور نیست ...


خیلی موقه ها پیش میاد که خیلی دلم میخواست اینقدر ساده باشم، که اگر خدا برای یه روز یا حتی یک ساعت ستاری رو گذاشت کنار من سرخوش باشم!


اما خوب خودمونیما، به کسی نگید، شوخی شوخی آدم کارایی میکنه که خودش بعدا خندش میگیره برای کسی تعریف کنه D:


البته همین تعریف نشدنی هاست که گاه میشه راز بین دو نفر، یه وسیله برای شناخت، و از همه مهم تر، میشه تمام زندگی آدم ها

میشه تجریه....میشه همه چیز آدم!