امروز بعد 48 ساعت در راه خونه توی تاکسی وقتی نگاهم به لبه ی کلاه و لباس هام افتاد این فکر رو می کردم
باورت میشه؟
الان توی خدمت مقدس سربازی هستی و توی لباس قشنگی از ارتش.
کی فکرش رو می کرد این موقه؟ من؟ سرباز باشم؟
پ ن: اینجاست که صحبت از قضا و قدر خدایی و حمکت هاش به میون میاد.
انشاءالله خیره
اسم مستندش بود: راز
توی کلش تمامی دانشمندان و افراد سعی می کردند که به ببیننده القا کنند که می خوایم راز جهان هستی رو به شما بگیم....
راز رسیدن به هرچی دلتون می خواد رو ....
اما هیچ موقه نگفتند،حتی ذره ای به گفتن اون هم نزدیک نشدند
کائناتی که ازش نام می بردند،کائناتی که می تونه هرچیزی رو به انسان بده،کسی نبود جز خدا
و راز ، اون چیزی که برخلاف ادعاشون اصلا نگفتندش،توکل به خداوند و دعا و راز و نیاز از خداوند بی نیاز بود.
پ ن:یکم بصریت داشته باشیم، همه چیز رو توی این خاک عزیز داریم، بهترین هاش رو هم داریم.
این روزاست که درک می کنم وقتی بزرگ تری نصیحت می کنه، چقدر خیرم رو می خواد که اینقدر به خودش زحمت میده و اذیت میشه تا نصیحت و راهنمایی م کنه.
پ ن: البته از وقتی ادم میاد نصیحت دیگران رو ارزش قائل بودم و ناراحت نمیشدم.
پ ن: ای کاش دیگری هم همین طور بود و کمی به فکر خودش...