سلام علیکم
یکی دوسالی است که سیزده به در را در فضاهای سبز داخل تهران می گذرانیم و من به طنز میگویم بله الان در کنار رودخانه همت ( اتوبان همت) یا در کنار رودخانه حکیم هستیم، اما قدرت خداوند چنان کرد چند روز قبل که مسافران مترو در یک روز عادی و کاری، در رودخانه های آزادی و استادمعین و ... سفری تکرار نشدنی داشتند:
ایستگاه مترو آزادی
این هم تفریح و ورزش و عکس یادگاری در رود مذکور
گزارش های تصویری جالب دیگر! + + +
و این فیلم از لحظه شروع +
فبای الاء ربکما تکذبان
به مناسبت دهه گرامی داشت امام نقی سلام الله، هشت تایپوگرافی بسیار زیبا و با کیفیت برای شما دوستان بزرگوار آماده کرده ایم تا در کارهای ارزشمند گرافیکی و طراحی خود استفاده کنید و یا در مطالب وبلاگی و پست های شبکه های اجتماعی خود استفاده نمایید.
فایل JPG و PSD هر طرح را قرار داده ام، با کلیک بر روی عکس آنرا با کیفیت اصلی دانلود نمایید، در ذیل عکس ها لینک دانلود فایل لایه باز آنها نیز قرار داده شده.
در انتهای متن می توانیم همه فایل ها را یکجا دانلود نمایید.
لاف عشق و گله از یار، زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین، مستحق هجرانند...
یک موتور سوار، از وقتی قانون اجازه داد در تهران و از وقتی پاش به ترمز و کلاج رسید در وطن... ده یازده سالگی...
فامیل ها، پدر عمو دایی پسرها خاله دایی و پسرها، همه موتور سوار، یزد مهد موتور سواریه آخه... اینقدر توی فامیل دور و نزدیک و هیئتی ها و دوستان تصادف و مرگ داشتیم بخاطرش گاهی برای منصرف کردن رفقا کلی از تصادف ها و بلاها داستان واقعی دارم که بگم متاسفانه! ینی در حد یک 24 ساعت یک سره!
خودم الحمدلله از بسیار زمین خوردن ها و تصادف ها به لطف خدا عبور کرد...
اما...
امروز رفتم جلو در اتاق با یکی از دوستان کار داشتم، داشت می گفت محمد.ا که هنوز کادوی عروسی ش رو بهش ندادیم، تصادف کرده، مچ و کتفش شکسته و عمل کرده پلاتین گذاشته...
منو میگی، مثل الان که دارم می نویسمش، حس کردم فشارم افتاد، توی دلم خالی شد و حالم بد... خیلی ناراحت شدم، چون درد و سختی ش رو توی وجودم حس کرد... وای خدا...
خدا نصیب کسی نکنه دردی رو بچشه، بخصوص تصادف با موتور... و باز خدا نکنه خانواده ای مریض داشته باشه.. بخصوص مریضی تصادف کرده با موتور...
پ ن: خداوندا خودت حافظ ما راکبانِ بی سنگر باش...
پ ن: خدا حیف نیست این بدن سالم نباشه تا تیکه تیکه شه در راهت؟
پ ن: خدا کمک کن برادرمون محمد خیلی زود خوب شه و به دل همسرش و خانواده ش صبر بده، صبری به محکمی گارد موتور! حتی گارد تانک!!
پ ن: خدایا گارد هیچ موتوری خط هم روش نیوفته، خط...
1- چیزی نزدیک به هیچ هستی در دو بدن...
2- بعد از گذشت زمان و تقدیر الهی از هیچ می شوی یک تکه خون و گوشت و استخوان و ... به روایت قرآن که نیازمند مادر هستی که اگر لحظه ای اون نباشد تو از نیست هم نیست تر می شوی
3- اندکی میگذرد و شاکله یک انسان به خود میگیری، کم کم پا به وجود می گذاری
4- حالا تو یک کودکی که شاید شهروند هم حساب نشوی، نقش خواهر و برادر زاده دیگران داری و فرزند دونفر
5- کم کم بزرگ تر شده شاید شهروند حساب شوی، نهایتا هم بازی دیگران خواهی بود
6- به هفت سال که می رسی دانش آموزش هم حساب می شوی
7- سیزده سال همین نقش ها را داری، نهایتا نقش عضو یک باشگاه ورزشی یا هنری و ...
8- بعد میشوی قسمتی از قشر آگاه جامعه مثلا، دانشجو
9- همین روزهاست که اگر خیلی مرد باشی نقش کارمند و شریک در یک کار را خواهی داشت
10- دیگه کم کم وقتش میشه و میشی همسر یکی دیگه که مثل خودت، که قبل از این چیزی نبوده جز نهایتا همونایی که تو بودی!
11- بعد شما صاحب فرزند می شوی و یک ذره بیشتر از قبل می شوی، پدر هستی الان
12- خیلی خوب باشی، شده ای یک کاره کشورت که یک مقدار بیشتر چیزی است! مثلا یک مرد سیاسی یا اقتصادی یا مذهبی
13- فرزندان تمام مراحل بالا رو طی می کنند و حالا شما پدر بزرگی
14- می توانی خوبی را پایان برده و ریش سفید و بزرگ فامیل هم باشی
15- میگذرد و عمر تمام... می شویم قسمتی از خاک که چیزی نزدیک به هیچ است!
چه شد...؟؟ یک نمودار نسبتا متقارت که از هیچ اوج گرفت به چیزهایی و جاهایی و نهایتا به همان هیچ رسیدی...
بیشتر طولش ندهم، کم و بیش مراحل بالا را خواهیم گذارند، اما اینجا در این 15 مرحله یک چیزی جاش خیلی خالی بود، تو چقدر بنده ی آن خدایی بودی که تو را آفرید، چقدر در مراحل بالا بندگی کردی و بنده خوبی بود؟ آن زمانی که یک دانشجو یا پدر یا پدر بزرگ بودی؟ آن زمانی که یک کارمند یا رئیس یا مسئول بلند پایه بودی؟ چقدر خدمت خلق کردی و ...؟ کلی سوال دیگه...
چطور میشه نگذاریم زندگی ما شامل 15 مرحله بالا باشه و اینقدر روزمره و دنیا زده بشیم؟
چطور میشه پرونده ای تا آخرت باز داشته باشیم پر از خیر و برکت؟
چطور می شود از هیچ به هیچ نرسیم بعد از عمری؟
چطور میشه غافل نبود...؟
پ ن: اگر ذره ای منکر این صحبت هایی پاسخ شما فقط کلام خداست در سوره الرحمن... با پایان هایی قشنگ به شک فبای الاء ربکما تکذبان...
شاید اگر این آتش اگر نمود بیرونی داشت... به اندازه جهنم گناهان یزیدیان سوزان و گداخته بود...
پ ن: مگر دل و روح و ذهن را برای این آتش ساخته اند که...